ادبیات و شعر و داستان

ما برای یادگیری به دنیا آمده ایم و جهان، استاد ماست وقتی در درسی ردشده می شویم باید دوباره ثبت نام کنیم… و دوباره! تا درس امروز را نیاموزیم به کلاس بالاتر نمی رویم و درسهای دنیا را پایانی نیست! آندرو متیوس سخنان آندرو متیوس ماموریت تو در زندگی تحول …

بعضی از انسان ها، حتی در ادای دو رکعت «درستی» و «راستی» ، کثیرالشک هستند!بعضی از انسان ها، فرشته ای هستند که در زمین، آلاخون والاخون شده اند!بعضی از انسان ها، آهوان آواره ای هستند که از اتوبان آسمان منحرف شده و به درّه ای در زمین سقوط کرده اند!بعضی …

هر بشری می تواند در ژرفای اندیشه ی خود پناهگاهی بسازد و در آن جای امن، هر گلوله ی سنگین و گران و هر سخن نابجا و نیشدار و مسمومی را ناچیز شمرد. آندره موروا •.•.•.•.•.•.• سخنان زیبا و مدرس •.•.•.•.•.•.• اگر همه ی مردم می دانستند كه همه ی …

کودکاناگر خداوند تنها و تنها قطعه‌ای زندگی در دستان من میگذارد٬به هر کودکی دو بال هدیه می دادم٬رهایشان می کردم تا خود بال گشودن و پرواز را بیاموزند. سخنان زیبا و مدرس  کهنسالیآه خدایا! آنها نمی دانند زمانی پیر خواهند شد که دیگر نتوانند دلباخته شوند. سخنان زیبا و مدرس …

سخنان میکل انژ عشق، سبب آمدن به خداست. میكل آنژ •.•.•.•.•.•سخنان میكل آنژ•.•.•.•.•.• تا زمانی كه ننگ و جنایت مقاومت دارد، هیچ ندیدن و نشنیدن برای من سرانجام خوشبختی‌ هست.میكل آنژ •.•.•.•.•.•سخنان میكل آنژ•.•.•.•.•.• كار هنری راستین، سایه‌ای از كمال ملكوت هست. میكل آنژ •.•.•.•.•.•سخنان میكل آنژ•.•.•.•.•.• مهم‌ترین شرط ازدواج …

وقتی خدا زن را آفرید، او تا دیر وقت روی ساختن آن کار می کردیکی از فرشتگان نزد خدا آمد و عرض کرد:چرا اینهمه روزگار صرف این مخلوق می کنید؟ خداوند فرمود:آیا از پایان خصوصیاتی که برای شکل دادنش می خواهم در او بکار ببرم اطلاع دارید؟او باید قابل شستشو …

خنده دار است که یک ساعت تنهایی با خدا طولانی و طاقت فرسا است، اما 90 دقیقه فوتبال مثل باد می گذرد، خنده دار است که صد هزار تومان کمک در راه خدا بسیار است، اما وقتی با آن می رویم خرید. همان پول، مقدار کمی است. چقدر سرگرم کننده …

دل آدم گرم است گاهی ساده. برای کمی شادی به یک سلام ساده برای یک دلجویی کوتاه به یک «تکان دادن سر». که این است که بگوییم. من تو را درک میکنم. به یک گوش دادن خالی بدون قضاوت! به یک شرکت کوچک حتی به یک شرکت آرام و مداوم. …

گفت اسبی مریض شد و پشت دروازه شهر افتاد. صاحب اسب او را رها کرد و به شهر رفت. مردم به او گفتند: چرا اسب در چنین غم انگیزی افتاد؟ مرد گفت چون مثل تو عزاداران شیرینی ندارد، مجبور است. من همیشه برای خودم بار حمل می کردم. یکی گفت …

روزی بزرگان و زرتشتیان ایران از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران دعا کند و او گفت: پروردگارا، اهورا مزدا ای خالق این سرزمین بزرگ، سرزمین من و مردمم را از دروغ و دروغ دور نگه دار. از پادشاه ایران پرسید چرا اینطور نماز خواندی؟ گفتند: چه می‌گفتم؟: دعا می‌کردی …